نمیدانم کدامش سزاواری بیشتری دارد. اینکه همهی عمرت با دلی پردرد، اطراف بگردی تا اینکه از فشار آن منفجر شوی یا اینکه اجازه بدهی هر پاراگراف، هر جمله و هر واژه، از دردی که داری از وجودت به بیرون رانده شود و در نهایت از تمام چیزهایی که زمانی به ارزشمندی طلا بود و مانند پوستت به تو نزدیک بود خالی شوی. هر چیزی که ارزشش برای تو بی نهایت بود. هر چیزی که فقط متعلق به تو بود و باید باقی عمرت را مثل یک کیسه خالی که در باد حرکت میکند و با علامت فلورسنت مشخص شده است بگذرانی، تا همه متوجه شوند زمانی چه رازهایی درون سینه ات قرار داشته است؟
نامه ای برای مانیکا گِلِر... بازدید : 354
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 1:43