هندزفری در گوش سرم رو به شیشه تکیه داده بودم که صدام زد : من واسه هدیه روز مادر ازت تشکر نکردم، کردم؟
سرم رو بلند کردم . دکمه میوت رو زدم و لبخند زدم .
صورتم رو بوسید : همون یه جلسه رو فقط تو حساب کن، پول جلسات بعدی رو باید بگیری ازم .
-برای بار هزارم عمراااا اگه بگیرم . قابلتو نداره . دیدی هی می گفتی نمیام و دوست ندارم و منو چه به ماساژ؟ دیدی چقدرررر خوب بود؟
دستم رو گرفت و گفت : آخه تو با این دستات کار کنی خرج کنی واسه من؟
- اووووه مگه چیکار کردم حالا؟ سالی یه باره .
پشت دستم رو بوسید : قربون این دستات بشم .
سریع دستم رو کشیدم کنار : این چه کاریه آخه؟ وظیفمه .
هندزفری رو چپوندم توی گوشم و صدای آهنگ رو زیاد کردم . سرم رو دوباره به شیشه ماشین تکیه دادم . بغض کردم . این فکر توی ذهنم می رفت و میومد : تا حالا شده که دست مامانت رو ببوسی؟ اون هم با وجود این همه زحمتی که برات کشیده ! چرا توی نشون دادن احساساتت انقدر خساست داری؟ هوم؟
* عنوان دلاز رضا بهرام